امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 14 روز سن داره

گل پسرم امیر علی

تو بغل خدا جونم

سلام فنقل جوجوی موچولو جون جونی من.. خوبی عشق خوبی زندگی..خدارو شکر عزیز دلم امروز بیست و هشت صفر هست شهادت پیامبر مهربونمون و امام حسن جونمون.. انشاالله پیامبر عزیز و امام رئوف و معصوم ما شما رو زیر سایه پر مهر خودشون بگیرن و شما پسر گلم از یاران امام بر حق حضرت مهدی عزیز دلها باشید انشاالله امروز شما 28 هفته و 6 روزت هست فردا انشالله 29 هفته میشی قربون قد و بالات برم فکرشم نمیکردم اینقدر زود روزایی که شما  تو دلم هستی بگذره..ووووه..انگار داره خیلی بهم خوش میگذره ..آررره آخه میدونی با شما گل پسر بابا مامانی دارم لحظه های خوبو تجربه میکنم..حس هایی که قبلا نداشتم و حداقل خیلی  کمتر بوده ولی الان برای حس این ...
10 دی 1392

تولد بابایی

سلوم گوگولی من دیروز ٣ آذر تولد بابایی بود..تو الان  مممممم٢٣ هفته و ٥ روزته قربونت برم تازه پریروزم سالگرد عروسیمون بود..اصلا تبریک نگیا یوقت...آخ عزیززززززززززززززززززززم آرومتر لگد بزن..باشه قبول..تو تبریک گفتی بابایی قول داده یه کاده خوشمل برام بخره ..من هنو منتظرم....هعی واسه بابایی علاوه کادو که پیرهن و شلواری که بهش دادیم یه توادم خونه مامانینا گرفتیم..با زبان گاو و ژله و کیکی  که خودم درس کردم..دور هم جمع بودیم و خوردیم و آشامیدیم یه اسلاید هم براش درست کرده بودم خیلی بامزه شد..دنیا بیای خودت میبینی.. امروز صبح نشون دادم..میخندید و خوشش اومده بود . میگفت این چیزا رو از نی نی ناز یاد گرفتی!..من گ...
4 آذر 1392

اسباب کشی با کمک نینی خودمون×

سلام جیجیلی بیجیلی من ..فداااااااات بشه مامان. عسیسسسسسسسسسسسسسسم..جونم نفس قربون قد و بالات برم.. جووووووووووووووووونننننننننن منیییییییییییییییییی عخخخخش منییییی.عسللللللللللل منییییییییی.آقربونش..مامانی فداش قربون چشاش میدونی چی شده خوشملم..امروز اولین روز از ١٦ هفتگیته..قربون شاخ شمشادم بشم که روز بروز داره قد میکشه مممم..امروز چهارشنبه است ١٠ مهر.دقیقا دو هفته پیش عروسی دایی رضا جونت بود..هعی همش تموم شد..مامانی خیلی خوردشو درگیر این کرده بود که یه طوری رفتار کنه هیشکی نفهمه نینی تو  دلم دارم ..خو  نمیخاستم همه بدونن هی نگام  کنن جیجل دلمو چش بزنن..قربونت برم تو هم خوب باهام همکاری کردی..گرچه اکثرا همون ش...
10 مهر 1392

سر آغاز گفتار نام خداست

سلام خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار. خداجون یه مهمون کوچولو تو دلم گذاشته ازت ممنونم خداجونم. میخام تو این وبلاگ از روند بارداری و بعد انشاالله بچه داری و فرزند پروری بنویسم امید است مقبول بینندگان و شنوندگان افتد       ...
11 مرداد 1392

اندر خم...

سلام نی نی جونم. تالا بهت سلام نکرده بودم..آخه هنوز باور ندارم که هستی. خیلی یهویی اومدی عزیزم..نمیدونم چیکار کنم.هنوز با خودم و تو کنار نیومدم. ولی بابایی خیلی زود کنار اومد.قبل اینکه بهش بگم توی قد کنجد   تو دلمی با بغض و گریه و ناراحتی گفتم رفتم دکتر گفت ممکنه هیچوقت بچه دار نشیم من نازاام ممکنه همین روزا بخاد جراحیم کنه گفته وضعیتم خیلی خطرناکه.. آخی قربونش برم کلا بهم ریخته بود مثل وقتایی که خستس و نگرانه و یه عالم  فکرش مشغوله چشاش قرمز شد..چهرش سیاه شد.. گفت هرچی خدا بخاد اون کیه که اول بسم الله بگه تو نازایی اونم الان که هزار تا درمان هس بعدم هرچی خدا بخاد.. هی از نحوه جراحی ازم میپرسید ..منم که نا...
11 مرداد 1392

من و نی نی جون و بابایی جونمون

سلام نی نی من. کاش میشد زود زود ببینمت..9 ماه خیلیه ..مثلن میشد 3 ماه یا 1 ماه یا حتی یه هفته خعلی خوب میشد..الان رفتی هفته هفتم..بسلامتی تو نازگلم هرروز با بایی دعوا میکنم..آخه رو تو اسمای عجیب غریب میذاره..حتما خودت شنیدی..بهت میگه "حشی " میگم حشی چیه..میگه حشمت..میگم وا !! میگه تازه ادامشو نگفتم اصلش "حشی خو"..میگم "خو " دیگه چیه میگه ینی "حشمت خان"   میگم شاید دخمل شد.الان بچم میشنوه ناراحت میشه..میگه اونوخ میشه حشی خی"..میگم این دیگه چیهههههههه! میگه حشمت خانوم"...جیغ میکشم...بسههههه ...نگوووووووووو.میگه ناراحت نشو..میذاریم "حشمتانه" که دخترونه تر باشه   یاد هگمتانه میافتم خندم میگیره..از دست بابا...
11 مرداد 1392

نگرانی های من

سلام فنقلی من مامانی نگران شده..امروز راجع به بیماری ها و ناهنجاری ها و مشکلات نی نی ها مطالعه کردم نگران شدم چقد سخته نه ماه دل نگرونی تا داشتن و دیدن یه بچه سالم و سلامت تو بغلت! خدایا خودت کمک کن! احتمالا اسباب کشی دارم..به احتمال فراوان هم کارم زیاده..نکنه واسه نی نی بد باشه و اذیت شه. الهی سالم و سرحال دنیا بیای عزیز دلم               ...
11 مرداد 1392