امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 15 روز سن داره

گل پسرم امیر علی

تولد بابایی

سلوم گوگولی من دیروز ٣ آذر تولد بابایی بود..تو الان  مممممم٢٣ هفته و ٥ روزته قربونت برم تازه پریروزم سالگرد عروسیمون بود..اصلا تبریک نگیا یوقت...آخ عزیززززززززززززززززززززم آرومتر لگد بزن..باشه قبول..تو تبریک گفتی بابایی قول داده یه کاده خوشمل برام بخره ..من هنو منتظرم....هعی واسه بابایی علاوه کادو که پیرهن و شلواری که بهش دادیم یه توادم خونه مامانینا گرفتیم..با زبان گاو و ژله و کیکی  که خودم درس کردم..دور هم جمع بودیم و خوردیم و آشامیدیم یه اسلاید هم براش درست کرده بودم خیلی بامزه شد..دنیا بیای خودت میبینی.. امروز صبح نشون دادم..میخندید و خوشش اومده بود . میگفت این چیزا رو از نی نی ناز یاد گرفتی!..من گ...
4 آذر 1392

اندر خم...

سلام نی نی جونم. تالا بهت سلام نکرده بودم..آخه هنوز باور ندارم که هستی. خیلی یهویی اومدی عزیزم..نمیدونم چیکار کنم.هنوز با خودم و تو کنار نیومدم. ولی بابایی خیلی زود کنار اومد.قبل اینکه بهش بگم توی قد کنجد   تو دلمی با بغض و گریه و ناراحتی گفتم رفتم دکتر گفت ممکنه هیچوقت بچه دار نشیم من نازاام ممکنه همین روزا بخاد جراحیم کنه گفته وضعیتم خیلی خطرناکه.. آخی قربونش برم کلا بهم ریخته بود مثل وقتایی که خستس و نگرانه و یه عالم  فکرش مشغوله چشاش قرمز شد..چهرش سیاه شد.. گفت هرچی خدا بخاد اون کیه که اول بسم الله بگه تو نازایی اونم الان که هزار تا درمان هس بعدم هرچی خدا بخاد.. هی از نحوه جراحی ازم میپرسید ..منم که نا...
11 مرداد 1392

من و نی نی جون و بابایی جونمون

سلام نی نی من. کاش میشد زود زود ببینمت..9 ماه خیلیه ..مثلن میشد 3 ماه یا 1 ماه یا حتی یه هفته خعلی خوب میشد..الان رفتی هفته هفتم..بسلامتی تو نازگلم هرروز با بایی دعوا میکنم..آخه رو تو اسمای عجیب غریب میذاره..حتما خودت شنیدی..بهت میگه "حشی " میگم حشی چیه..میگه حشمت..میگم وا !! میگه تازه ادامشو نگفتم اصلش "حشی خو"..میگم "خو " دیگه چیه میگه ینی "حشمت خان"   میگم شاید دخمل شد.الان بچم میشنوه ناراحت میشه..میگه اونوخ میشه حشی خی"..میگم این دیگه چیهههههههه! میگه حشمت خانوم"...جیغ میکشم...بسههههه ...نگوووووووووو.میگه ناراحت نشو..میذاریم "حشمتانه" که دخترونه تر باشه   یاد هگمتانه میافتم خندم میگیره..از دست بابا...
11 مرداد 1392
1